
وقتی که شعر می نویسم فقط صدای دلنشین تو را دوست دارم که شعرهایم را بخوانی دیگر این من نیستم که مینویسم دلم که لبخندت را به یاد می آورد هر لحظه شاعرتر می شود دیگر هیچ مرزی از ذهن من تا فکر تو نیست من از تمام دل خویش دریایی ساختم آبی و بیکران که تو بر ساحلش بنشینی و مالک آسمانش باشی برایم شعر بخوانی و من فارغ از دنیا باد را به گیسوانم مهمان کنم و دل به صدای مهربانت بدهم تا همیشه ها
نظرات شما عزیزان:
|